پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

اشکهایم ...

 

 

دل اشکهایم پر است

و هر چیزی را بهانه می کنند برای لغزیدن

انگار جایشان را خوش ندارند که سریز می شوند مدام

نمی دانم

شاید لیز خوردن بر روی گونه هایم را بیشتر دوست دارند

هر چه هست پنجره قلبم بارانی است

و صدای شرشرش گوشهایم را کر کرده

کسی نیست چتری بر روی دلم بگیرد؟

هوای بارانی عاشقش کرده، ناکردار

و حالا من با این دل عاشق و بارانی چه کنم؟  

 

* می دانم ...  در آخر ... یک شب  .... در اشکهایم غرق خواهم شد ....  

* انگار هوای دل من کم بارانی است ....  که آسمان هم حسودیش گرفته و دائما می بارد .....    

* امروز ... هوا بوی بهار می دهد .....

* کاش برایم دعا کنید ....

 

آهای دلت را وزن کردی؟

 

 در این شبهای تقدیر ..... قدر دلت را چقدر یافتی؟ .... به دلیل المتحرین اش دلت را بیشترخوش کردی .... تا هادی المضلین اش .... یا اراف من کل رئوف اش دلت را بیشتر لرزاند یا .... احب من کل حبیب اش .... یا من هو بمن عصاه حلیم اش ... بیشتر خجالت زده ات کرد ... یا من رزقه عموم الطائعین و العاصین­اش ... یا صاحب الغربایش بیشتر آرامت کرده .... یا ملجاءالمطرودین اش .... نگفتی ....

در آخرین بندش آیا نفسی برایت مانده بود .... که الغوث آخر را بگویی .... یا نه .... آهای .... وزن دلت چقدر را یافتی در  بند بند این عشق نامه .....  

نمی دانم .... چندین شب قدر دیگر .... را لازم داریم .... تا اندکی از قدر خدا را بفهمیم .... قدر عاشقی اش را بدانیم .... قدر دلمان را .... که جای اوست .... نه دیگری ....   

* شهادت حضرت علی (ع) را تسلیت می گم ....

*شب قدر آخر ... بغضی را در گلویم به یادگار باقی گذاشته .... که راه گلویم را بسته است .... نمی دانم ....   

* از علامه امینی نقل می کنند ... ایشون وارد مرقد امام علی که می شدند .... می گفتند «اول مظلوم عالم» ... و بعد بسیار گریه می کردند ... حالا که فکر می کنم ... می بینم چه روضه ای بالاتر از اینکه اولین امام عالم ... اولین مظلوم عالم هم باشه ..... 

 *      التماس دعا ...

عصر معراج پولاد

 

در ابعاد این عصر اسراف و تزویر ..... در ابعاد این عصر معراج پولاد.... در ابعاد این عصر فنون 

 و تنهایی انسان ..... وقتی نگاه را می گردانی ..... از بنزهای طلایی و نقره ای عربی را 

 می بینی .... تا کباب چند متری گینسی .... و رستورانهای زنجیره ای مک دونالد و KFC ..... 

 بعد  که می رسی به آفریقا .... انگار دنیا می ایستد .... انگار چندین قرن به عقب بر  

می گردی .... به گرسنگی  و قحطی ..... می شود باور کرد ؟! ......  

چه خوب گفت سهراب که  ..... من از سطح سیمانی قرن می ترسم ..... حال من ..... از سطح 

 سیمانی قرن .... که نه ..... از سطح سیمانی دلها ترسیده ام ....   

زمانی که کودکی از گرسنگی می میرد ..... در این دوران شکم بارگی ....  من از آدم ها  

می ترسم .... آدمهایی که هیچ چیز خوابشان را تلخ .... که نه ..... سبک هم نمی کند .... می شود باور کرد ؟! ....  

لااقل .... تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی، همت کن .... و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است ....

*خدا چه خوب وقتی.... قدر دل آدمی را می سنجد ....

*و چه خوب گفت مولانا ....آبادانی این دنیا حاصل غفلت آدمهاست ....  

*نمی دانم ... آسمان خراش های این قرن را باور کنم ... یا انسان خراشی هایش را .....

*تنها چند ماه پیش بود که برنامه جهانی غذا، 70 درصد مواد غذایی خود را، حداقل جیره لازم برای بقا و زنده ماندن برای یک میلیون یا بیشتر پناهندگان سومالیایی، به علت "کسری بودجه" قطع کرد .... حال این نسل کشی است یا هلوکاست جعلی یهودیان ....

* در خبرهای مهم یاهو چند روزی است که هیچ خبری از سومالی ندیده ام ..... یاهویی که همیشه از کاه...کوه می سازد.... 

 * عباراتی را  وام دار سهراب سپهری هستم ...

سلام نماز

 

 

 

و در پایان نماز ....  سلام می دهیم .... درست برخلاف تمامی پایان ها .... مگر می شود در پایان چیزی سلام داد...... پایان بوی وداع می دهد و .... شروع بوی سلام ...... پس چگونه است که در پایان نماز سلام می دهیم در حالیکه باید وداع کنیم .... روی زمین، سلام را زمانی می گوییم که مدتی نبوده ایم....

سلام ... سرآغاز هر شروعی است..... مگر نه اینکه در نماز .... به تمامی در آسمان ها سیر کرده ایم.... و مگر نه اینکه مدتی روی زمین نبوده ایم.... حال که در پایان نماز به زمین برمی گردیم.... باید به اهل زمین سلام دهیم.... که رسم اهل ادب است.... سلام می گوییم چون برگشته ایم.... چون مدتی نبوده ایم.... حال واقعا نبوده ایم؟ ..... یا اینکه نبوده ایم ... ولی نه در نماز .... و نه در آسمانها ..... بلکه دغدغه های زمینیمان را در خلوت نماز دنبال می کرده ایم.....

* هر جور که حساب کنی... زمین وارونه ی آسمان است ... حتی در سلام و خداحافظی ...  

 * برداشتی آزاد از بخش سلام نماز کتاب سرالصلوه امام خمینی

چو رسی به طور سینا

 

چو رسی به طورسینا، ارنی مگو و بگذر

که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی

********************

چو رسی به طور سینا، ارنی بگو و مگذر

تو جواب دوست بشنو، چه تران چه لن ترانی

******************

ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد

تو که با منی همیشه چه جواب لن ترانی 

 

 * این ابیات اینقدر گویا هستند .... که هیچ نمی توانم بگویم... 

* شهید دستغیب در کتاب توحید خود، عبارت لن ترانی را اینطور تعبیر می کنند: احتمال دارد لن ترانی- مرا هرگز نمی بینی- اشاره به این دارد که موسی تا هنوز از حجاب خودش بیرون نرفته باشد محال است بتواند خدا را ببیند، تا می گوید «بمن » نشان بده، خود این «من» حجاب است...  

* تا خود را می بینیم... حتی به اندازه ی یک ضمیر اول شخص ساده- یعنی در حجابیم..... یعنی خودی وجود دارد... تا به بیخودی نرسیم.... خدا را نمی یابیم.....