کفش ته مانده ی تلاش آدمی است در راه انکار هبوط...
تمثیلی از غم دورماندگی از بهشت.
* این عبارت را بسیار دوست دارم... وقتی کفش می پوشیم و نمی گذاریم پاهایمان زمین را حس کنند.. همین می شود که متوهیم که در بهشت زندگی می کنیم... اگر گاهی کمی با پای برهنه روی زمین راه می رفتیم این مستی بی ریشه از روحمان رخت بر می بست و می فهیدیم که اینجا زمین است و به قولی .... راس کل خطایا...
* از کتاب اتاق آبی- اثر ناتمام سهراب سپهری
بعضی حرف ها را نمی شود قیمت گذاشت.
این از اون حرفها بود....
البته یادم رفت قید کنم که این عبارت مال سهراب سپهری- شاعر مورد علاقه ی من- هست؛ از کتاب اتاق آبی. اگه اهل سهرابی این کتاب رو بخون، به نظرم خیلی جاهاش قابل تامله.
سلام
ای کاش همه نعمتها را اینجوری نگاه کنیم
ما انسانهای فراموشکار و غافل به جای تفکر در نعمات غرق آنها میشویم. چه کفش چه لباس چه دوست چه ....
زیبا بود مثل همیشه
سلام
ممنون از اظهار لطفتون.
سهراب اینقدر نگاهش به اطرافش دقیق و لطیفه و اینقدر روحش پاکه که به چیزی که ما هر روزه ازش استفاده می کنیم اینطوری نگاه می کنه...
دکترشریعتی درهبوط چقدرزیبا گفته:
احساس کسی رادارم که ناگهان در برابر آینه ای بایستد و تصویری را که برآن میبیندهیچ نشناسد.
واقعا... اگه درست ببینیم همین طوره!
salam.jaleb minvisi.in axe ham kheli bahal bod
age vaght dashti ye sar ham be man bezan
سلام
ممنون