پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

روح آدمی

این دنیا و رنگ و لعابش انگار نمی گذارد به عمقش توجه کنیم .... آنقدر این رنگ ها و صداها ... این فریادها و نیازها ... این خواستن­ها و خواهش ها ... ما را در قشر دنیا سخت نگه داشته است که یادمان میرود .........گاهی به دنبال عمق آن نیز بگردیم ... که انگار هر چه می گردیم چیزی نمی یابیم ... که چه توقعی است از این دنیای فانی که عمقی نیز داشته باشد ... ولی انگار وقتی دقیق تر شویم چیزی باقی و ژرف نیز در آن می یابیم ... و آن نیست جز روح آدمی ... روحی که جسم آدمی بدون آن نجس است .... و بعد از لمس جسم بدون روح باید تطهیرکرد .... انگار تمام شرافت و پاکی آدمی به روح اوست ... چراکه جسم بدون روح دیگر حتی پاک هم نیست و انگار چیزی است زائد در این دنیا و باید جایی در میان خاک پنهانش کرد ... انگار تمامی هستی آدمی  آن روح خدایی است و انگار تمامی بودنش ... تمامی پاکی اش را از آن روح به عاریت میگیرد ... که جسم بدون روح نیز جزء رنگ و لعاب این دنیاست ... و ما که تمام مدت تلاشمان این است که رنگ و لعاب این جسم را بیشتر کنیم  و روحمان را در کش و قوسهای دنیا به دست فراموشی می سپاریم..... و فراموش می کنیم خواه روحمان  را در پستی این دنیا از دست داده باشیم  و یا روحمان به سوی خدا بازگشته باشد ... در هر دو حال این جسم، ناپاک است و زائد  .... در هر دو حال ... کاش کمی ... فقط کمی فکر می کردیم .... و تبارک الله احسن الخالقین ....  

* همه چیز در لحظه رخ می دهد ... همه چیز .... و این لحظات اند که تمامی زندگی آدمی را می سازند ...

* و  حکمت خلقت آدمی تکامل روحش است .... روحی که در میان لحظات زمینی زندگی گاه و بیگاه گم شده و یا فراموش می شود ...  

نظرات 2 + ارسال نظر
یک خواننده همیشگی دوشنبه 8 خرداد 1391 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام بانو
امشب برای پنجمین بار پست زیبای شما را خوندم.
چقدر زیبا آیه 72 سوره سوره ص را معنا کردید:
"پس زمانی که ( خلقت بدنی ) انسان را تسویه نمودم و در آن از روح خودم دمیدم ."
خدا از این واضح تر با چه عبارتی باید به ما میگفت که حقیقت اصلی و جوهر وجودی ما روحی است که از خودش در ما دمیده است. و این کالبد ما تنها متناسب با زیست در این دنیای خاکی است.
چه زیبا گفتید که وقتی روح از جسم دور میشود جسم نجس میشود. انگار این قانون در جزء جزء مخلوقاتش جاری است. چرا که هر موجود مختاری که قدمی از مسیر قرب به خدا دور میشود در واقع راه شرک و طاغوتی را پیموده است که سرانجامش به کفر ختم میشود که حکم کافر نیز چیزی جز نجس نیست.
حال میفهمم که چرا معصوم در جواب سوال کننده که شما چگونه است که از گناه متنفرید مثال نجاست را زد؟؟!!! انگار معصوم مقصد نجس و زشت گناه را با چشم دل میدید.
بانو تعابیر زیبایتان خیلی روی من تاثیر گذاشت خدا در این ماه رجب شما و همه مسلمانان را مورد آمرزش قرار بده.
یا علی

سلام

و واقعا خدا چگونه از این واضح تر باید به ما میگفت که حقیقت اصلی و جوهر وجودی ما روحی است که از خودش در ما دمیده است ....

سپاس از آیه ی زیبایی که ذکر کردید و عبارت عمیقی که از معصوم آوردید ...

دورافتاده جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://khe-mesle-khoda.blogsky.com

سلام ...
شکسپیر هم قطعه ای داره با همین مضمون که:

ای روح ِ مسکین ِ من،
که در کمند ِ این جسم ِ گناه آلود اسیر آمده ای،
و سپاهیان ِ طغیان گر ِ نفس،
تو را در بند کشیده اند،
چرا خویش را از درون می کاهی،
و در تنگدستی و حرمان به سر می بری،
و دیوارهای برون را به رنگ های نشاط انگیز و گرانبها آراسته ای؟
حیف است چنان خراجی هنگفت،
بر چنین اجاره ای کوتاه،
که از خانه ی تن کرده ای،
آیا این تن را طعمه ی مار و مور نمی بینی،
که هر چه بر آن بیفزایی،
بر میراث ِ موران خواهد افزود ...؟

و همه چیز در لحظه رخ می دهد،
مثل لحظه دمیده شدن،
یا لحظه حبس روح خدایی،
در جسم آدمی ...
و شاید به خاطر همین روح است که صاحب روح "نیات" آدمی را بیش از کردارش خریدار است ...


سلام

و سپاس بابت این قطعه ی زیبای شکسپیر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد