پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

پشت واژگان سکوت

و اینجا مامنی است برای بیان هر آنچه که پشت واژگان سکوت پنهان شده اند

مشق شب...

  حکایت آدمی و نماز .... حکایت کودک است و مشق شب... انگار که می خواهد تکالیفش را زودتر بنویسد و به بازی زندگی اش بپردازد.... انگار قرضی به کسی دارد که می خواهد پرداخت کند ....  دیگر فراموش می کند که در برابر چه کسی ایستاده... که برای چه نماز می خواند .... که قبل و بعد نمازش باید تفاوت کند به اندازه ی خاک تا افلاک ....مگر نه اینکه نماز معراج آدمی است.... پس چگونه است که حالش تفاوتی نمی کند ... حتی اندکی....  

 

 * کاش می فهمیم که حال قبل از نمازمان باید با حال بعد از نماز ........تفاوت کند بسیار ... 

* کاش می فهمیم که اگر بعد از نماز،دستمان پر نبود... چیزی کم گذشنه ایم ... که نمازمان ... نماز نبوده است... داستان مشق شب نویسی بوده 

* چگونه بی نماز می توان نفس کشید... انگار نماز اکسیژن روح آدمی است ... که از بهشت می آید.... 

* انگار که اگر سجاده و مهر نبود... زمین جایی برای نفس کشیدن نداشت....  

محبت

 

 

 

«هر وقت در بند محبت چیزی گرفتار شدیم، با خود بگوییم بهتر از این هم  هست..... این کار را ادامه دهیم تا از خدا سر در آوریم.» 

 

* کتابی در مورد حجاب می خوندم، این عبارات را متذکر شده بود:

«که هر کس در سر راه دل بنشیند، راهزن است وطاغوت. و این مسئله در آن وسعت مطرح می شود که حتی زن و شوهر را هم دربر میگیرد، که هیچ یک نباید بر دیگری حکومت کند، هیچ کدام نباید صاحب دل این و آن باشد که دل دار دیگری است. هر کس خلق را در خود نگه دارد و باتلاق استعدادهای عظیم انسان شود، طاغوت است. »

* این عبارت آخر، بسیار قابل تامل است... بت شدن...

* حال اگر به این دید به دنیا نگاه کنیم... ما همان بت پرستان آخر الزمانیم... که در قرآن خوانده ایم... جاهلیت اولی و جاهلیت اخری...

* کاش می فهمیدیم ... دل دار دیگری است.... 

قصه زندگی

زندگی در ابتدا ساده به نظر می رسد... بعد پیچیده می شود در نظر آدمی... و در نهایت باز به سادگی می رسیم...  

 

۱. سادگی ابتدایی به دلیل ندانستن ارزش خود و جایگاه خدای و اهمیت زندگی است ... که هر چه بادا باد است همه چیز... 

 ۲. بعد که اندکی به خودمان می آییم و می فهمیم که کارهایی هست که باید انجام دهیم ... و تکالیفی بر دوش داریم... و وظایفی ... زندگی پیچیده می شود و شاید ... گاهی سخت و آنجا که میفهیم نباید هرآنچه دل می گوید انجام دهیم ... شاید طاقت فرسا   

۳. و در نهایت که به طاعت...  و شاید بندگی برسیم... می فهمیم همه چیز چه ساده بود...که همه چیز در نهایت هیچ بود به جز خدا...... البته اگر به طاعت و بندگی برسیم... 

  

  * تفاوت سادگی اول با سادگی دوم... از زمین است تا آسمان... از خاک است تا افلاک... 

* برای رسیدن به سادگی افلاک باید از سادگی خاک گذشت و از پیچ پیچدگی زندگی هم پیچید ... تا رسید به...  

*باید اندکی فکر کرد...

اندکی امتحان ...

 

  

گاهی فکر می کنیم دوست داشتیم کسی جایی منتظرمان باشد.... کاش برای کسی مهم بودیم.... یا حداقل کاش کسی حرفمان را می فهمید و کاشهای بسیار دیگر...  

 

اگر اندکی تنها اندکی به خدای نزدیک شده بودیم... می فهمیدیم که هیچ کس به اندازه خداوند، قادر به برآورده کردن این نیاز ها نبود... هیچ کس به اندازه خداوند در این کار صداقت نداشت....  

چه کسی را منتظرتر از خدا می توان یافت؟ ! مگر نه اینکه خداوند نسبت به بنده اش مشتاق ترین است...  

برای چه کسی بیشتر از خدا می توانیم مهم باشیم؟! مگرنه اینکه همه ی نعمت هایش را آفرید تا ما آسوده باشیم... مگر نه اینکه این همه آیات را برای هدایت ما آفریده...  

 

 

 

جز خدا کیست که در سایه ی لطفش بخزیم....  

 

 

 

* باید امتحان کرد.... آن وقت هست که می فهمیم تنها خداست که همیشه هست... که همیشه می شنود... که همیشه می بیند... که همیشه می ماند.... که همیشه به ما مشتاق است... فقط باید کمی امتحان کرد ....   

* بی همه دنیا ولی با او می شود زندگی کرد... ولی با همه ی دنیا بی او... هرگز.... هرگز... هرگز... فقط باید کمی امتحان کرد.... کمی صبر داشت... کمی بی توقع بود... 

* کاش تجربه اش می کردیم...

  

در حاشیه

 

  

آدم ها ممکن است همه ی آنچه را که باید، همیشه رعایت کنند ولی گاهی ممکن است حتی در یک کلمه اشتباه کنند... و همان یک کلمه اشتباه... نشان از انحراف دارد... خودمان را در همه چیز بسنجیم... حتی در موارد کوچک... حتی در موقع انتخاب یک کلمه... 

 

 

* گاهی آنچه هستیم را فقط با یک کلمه نشان می دهیم.. هر چند سعی می کنیم از آنچه دوست نداریم باشیم،  فاصله بگیریم و خود را بهتر نشان دهیم... ولی درتهایت هیچ گاه ماه پشت ابر نمی ماند و ما حتی در یک کلمه لو می رویم... 

* این پست را به دلیل کلمه ای که انتظار نداشتم و دیدم، نوشتم... محض تذکر به خودم و ....   

*گاهی اون چیزی که فکر می کنیم و اون چیزی که هستیم خیلی باهم فاصله داره ... و این رو از چیزهایی که ازشون خوشمون میاد... آدمهایی که دوستشون داریم .... کلماتی که استفاده می کنیم... کتابهایی که می خونیم و .... می تونیم بفهمیم... (خیلی مهم ها )